پندها، نکتهها و ضربالمثلها| ۶
پاداش یک گواهی
حضرت یوسف بر روی مسند پادشاهی در کاخ خود نشسته بود، جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت، جبرئیل در حضور آن جناب بود، نظر او به آن جوان افتاد، عرض کرد: ای یوسف! آن جوان را میشناسی؟
يوسف: نه!
جبرئیل: این جوان همان طفل سابق است که در پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقانیّت تو داد.
يوسف: عجب! پس او را بر ما حقّی است. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را پیش یوسف آوردند، دستور داد او را نظیف و پاکیزه نموده لباسهای گرانقیمت و فاخر به او پوشاندند و از برای او ماهیانه، حقوقی مقرّر نموده عطایای هنگفتی به او بخشیدند، جبرئیل با دیدن این مناظر خندید.
يوسف: مگر در حقّ او کم احسان کردم که لبخند زدی؟!
جبرئیل: «لبخند من از اینرو بود که مخلوقی در حقّ شما که مخلوق هستی به واسطه یک گواهی حقّ (در دوران کودکی) با آن همه انعام و احسان برخوردار شد! خداوند کریم در حقّ بنده خود که در تمام عمر خود شهادت بر توحید او داده است چقدر احسان خواهد کرد؟!»[1]
کیفر آدم خشن و مقام مادر!
طلحة بن طلحة یکی از مسلمانان مدینه بیمار شده بود، رسول اکرم اسلام(ص) از او عیادت فرمود و بین آنها چنین گفتگو شد:
رسول اکرم: ای طلحة! حالت چگونه است؟
طلحة: ای رسول خدا! مرگ است مرگ است!
رسول اکرم: در این حال چه میبینی؟
طلحة: فرشتهای خشن و ترس رو میبینم که به من میگوید: ای طلحة به سوی آتش بیا!.
رسول خدا(ص) متوجّه مادر طلحة شد و فرمود: ای مادر طلحة! فرزندت چگونه آدمی بود؟.
امّ طلحة: ای رسول خدا! پسرم بسیار ترشرو و غضبناک بود.
رسول خدا: ای امّ طلحة! فرزندت را دریاب! بلند شو! دو رکعت نماز بخوان سپس برای فرزندت طلب آمرزش کن!.
مادر طلحة بلند شد دو رکعت نماز خواند پس از ادای نماز عرض کرد: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِطَلْحَةَ مَا كَانَ مِنْهُ إِلَى فَاِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ وَ عَفَوْتُ عَنْهُ: خداوندا طلحة را بیامرز از آنچه که او نسبت به من داشت، من از او گذشتم و او را بخشیدم.»
در همین هنگام رسول خدا(ص) به طلحة فرمود: چه میبینی؟
طلحة: آن فرشته خشمآلود رفت، اینک فرشتهای نیک صورت آمده و به من میگوید: «یا طَلْحَةَ هَلُمَّ إِلَى الجَنَّهِ: ای طلحة به سوی بهشت بیا!»[2]
نشانههای فرزند غیرقانونی
امام صادق(ع) میفرماید: فرزند زنا سه نشانه دارد: ۱- میل فراوانی به انجام گناه و حرام دارد ۲ - امیر مؤمنان علی(ع) را دشمن دارد ۳- به خون ریختن حریص است.
در برخی از روایات آمده که آن جناب فرمود: نشانههای فرزند زنا سه چیز است: ١- بدمحضر است ۲ - میل به زنا دارد ۳- با ما «اهلبیت» دشمن است.[3]
در اینجا ممکن است سؤال شود: اگر پدر و مادر زنازاده، بداندیش و ناپاک بودند، فرزند چه تقصیری دارد؟
پاسخ: عمل قبیح زنا، زمینه میل به گناه را در فرزندی که از راه زنازاده شده پیریزی میکند، اما اختیار را از او سلب نمیکند، او ممکن است با استقامت و پافشاری، از پیمودن راه انحراف اجتناب نماید، و با توجّه به این که اگر او اعمال نیک انجام دهد، اجر و پاداشش بیش از افراد دیگر است، و به این ترتیب در مجموع، عدالت نسبت به او رعایت میگردد.
عیادت ناصحیح
عمر بن عبدالعزیز (که از خلفاء خاندان اموی و نسبتاً با شخصیّت بود) در بستر بیماری خوابیده بود. شخصی به عنوان عیادت نزد او آمد و از بیماری او سؤال کرد. عمر بن عبدالعزيز، وقتی که نوع مرض خود را به او گفت، آن شخص گفت: «فلانی با فلانی به علّت همین مرض، مردند.»
عمر بن عبدالعزیز به او گفت: «وقتی که به عیادت بیماری رفتی، حرفی از مردن به میان نیاور! هنگامی که از نزد ما رفتی دیگر نزد ما برنگرد.»[4]
پرهیز از پرچانگی
سعدی در گلستان میگوید: گروهی از حکما در حضور انوشیروان، راجع به مصالح امور سخن میگفتند. بوذر جمهر، خاموش بود. از او پرسیدند: چرا در این بحث با ما سخن نمیگویی؟
گفت: حکما بر مثال اَطبّااند، و طبیب، چیزی جز دارو به بیمار نمیدهد و چون میبینم رأی شما بر نهج صواب است مرا در سخن گفتن، حكمت نباشد:
چو کاری بی فضول من درآید
مرا در وی سخن گفتن نشاید
وگر بینم که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینم گناه است[5]
لقمان حکیم به فرزندش میگوید: چهارصد پیغمبر را ملاقات و خدمت کردم و از تمام كلمات و پندیات آنان، چهار کلمه انتخاب نمودم: ۱- در نماز قلبت را حفظ کن ۲ - سر سفره نشستی مواظب حلق و دهانت باش (تا غذا حرام نباشد) ۳- وقتی که به خانه دیگری رفتی، مواظب چشم خود باش ۴ – هنگامی که در میان مردم هستی، مواظب زبانت باش.[6]
پاسخ قاطع امام صادق(ع) به طاغوت
منصور خليفه مقتدر عباسی به امام صادق(ع) نوشت: «تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا: آیا مجالست با ما را میپذیری، تا به ما پند و اندرز دهی؟»
آن جناب در پاسخ چنین مرقوم فرمود:
«مَنْ أَرَادَ الدُّنیا لَا یَنْصِحُکَ وَ مَنْ اَرَادَ الاخِرَةَ لَا یَصْحَبُکَ:
هر که از نزدیک شدن به تو، دنیا را بخواهد، تو را نصیحت نخواهد کرد،[7] و هر کس طالب آخرت باشد با تو همنشینی نمیکند.»
منصور وقتی که از مضمون نامه آگاه شد، گفت: «به خدا سوگند ابوعبدالله میزان سنجش بسیار دقیقی به دست ما داد، تا بدین وسیله کسانی را که خواهان دنیایند از افرادی که علاقهمند به آخرت هستند، تشخیص دهیم.»[8]
ذلّت محمّدرضا پهلوی
در عصر سلطنت رژیم محمّدرضا پهلوی، به قدری آمریکا به ایران مسلّط بود که سرنوشت ایران را او تعیین میکرد، تا آنجا که کار مهمی بدون اجازه مستشاران آمریکا صورت نمیگرفت. به عنوان نمونه، خطیب مشهور آقای فلسفی میفرمود:
یکی از محترمین مورد وثوق میگفت: در بررسی پروندهای این مطلب آمده بود: در عصر سلطنت محمّدرضا پهلوی قرار بود چند واحد ساختمان برای گروه معیّنی ساخته شود، ساختمانها ساخته شد و آماده گردید، دولت به این فکر افتاد تا آن ساختمانها را به گروه دیگری که لازمتر میدانست داده شود، در هیئت دولت گفته شد باید با شاه صحبت کرد و از او اجازه گرفت، پس از مذاکره با شاه، شاه در پاسخ گفت: «باید مسئله با سفیر آمریکا مطرح شود، اگر او اجازه داد و موافقت کرد، این کار را انجام دهید.»
سیهروزی و ذلّت را ببین تا چه اندازه؟!
با سفیر آمریکا مذاکره میشود، او هم با کمال بیاعتنایی میگوید: «مانعی ندارد.» موافقت او را به شاه گزارش میدهند، آنگاه شاه به دولت میگوید: «اقدام کنید مانعی ندارد.»
اسارت و وابستگی ایران و ایرانی به اینجا رسیده بود که مردم به برکت انقلاب اسلامی، با سیلی و لگد، آمریکاییها را بیرون کردند و عترت از دست رفته را بازیافتند.
عزّت امام خمینی
اینک پس از خاطره فوق، به نمونهای از عزّتنفس امام خمینی توجّه کنید تا با این مقایسه ببینید تفاوت ره از کجا است تا به کجا؟!
هنگامی که رژیم شاه امام را به ترکیه تبعید کرد، دولت ترکیه بسیار علاقه داشت که امام از آن دولت تقاضایی کند، ولی امام در این مدّت طولانی که در آنجا بود هرگز از آنها کوچکترین تقاضا ننمود. مثلاً در اتاقی که امام در آن زندانی بود و آنجا هوای آزاد نداشت، امام نگفت پنجره را باز کنند، و گاهی پیشخدمت میآمد میگفت: «آقا هوا خیلی حبس است، آیا میل دارید پرده را بالا بزنم و پنجره را باز کنم؟»
امام سکوت میکرد و نمیگفت میل دارم، بلکه میفرمود: «خودت میدانی». یا پرده اتاق افتاده بود، نمیگفت: «پرده را بالا بزنید.»
امام آنقدر مراقب بودند که یک ذرّه نقطه ضعف در سخنانشان جاری نگردد و در کردارشان دیده نشود، چرا که همه اینها گزارش میشد و آنها میفهمیدند که این مرد بسیار جدّی، خودساخته و قوی است، فقط خوشحال است که کتاب مطالعه میکند، همانطور که در اتاق در بسته نشسته بود و تا وقتی که حال داشت مطالعه میکرد.[9]
به این ترتیب امام در سختترین شرایط، عزّت اسلامی را که خداوند برای مؤمنان خواسته است حفظ کرد، و حسرت تسلیم را در دل سیاه دشمن نهاد.
راه اصلاح جامعه
پیامبر(ص) فرمود: عوام امّت من اصلاح نمیشوند مگر این که خواص امّتم اصلاح گردند.
حاضران: ای رسول خدا! خواص امّتت کیانند؟
پیامبر: خواص امّتم چهار طایفه هستند: ۱- پادشاهان و زمامداران ۲- علما و دانشمندان ٣- عبّاد و زاهدان ۴-تجّار و بازرگانان.
حاضران: چگونه راه اصلاح اجتماع مردم بستگی به این چهار طایفه دارد؟
پیامبر: پادشاهان و زمامداران، چوپانان مردمند، اگر چوپان، گرگ باشد، گوسفندان چگونه بچرند؟ (و در رفاه و آسایش باشند).
در آن باغی که گلچین باغبان است
فغان بلبلان بر آسمان است
شبان باشد بپاس گلّه مسئول
گرفتم گلّه را خواب گران است
ز کج دایم گریزد راست رفتار
گواه این سخن، تیر و کمان است
دانشمندان، طبيب مردمند؛ اگر طبیب، بیمار باشد، بیماران را چه کسی درمان میکند؟
بار درخت علم نباشد به جز عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بیبری
هر علم را که کار نبندی چه فایده
چشم از برای آن بود آخر که بنگری
زاهدان و بندگان صالح خداوند، راهنمای مردمند، اگر راهنما گمراه باشد، چه کسی راه رونده را هدایت میکند؟!
تاجران و بازرگانان در میان مردم، امین و درستکار هستند، اگر آنان خائن باشند به چه کسی باید اعتماد کرد؟[10]
شش دلیل بیچارگی انسان در برابر خدا
امیر مؤمنان(ع) میفرماید: «انسان بیچاره است، از اینرو که: ۱- اجل و آخر عمرش پنهان است. ۲- بیماریهایش پوشیده است. ۳- عملش نگهداری میشود ۴- پشه ضعیف او را به زحمت میاندازد. ۵ - قطره آب اگر در راه نفسش بریزد، او را میکشد ۶- عرق او بوی بد پیدا میکند. (پس آیا سزاوار است چنین کسی گردن کشی و سرافرازی نموده و به خود بنازد؟!)[11]
مکافات عمل به دست ظالم
چنگیز، سلطان مغول، دستور داده بود که برای کشتن گوسفند گلوی او را بفشارند تا خفه شود و اگر کسی سر ببرد سر او را ببرند. یکی از مغولان که با همسایه مسلمان خود دشمنی داشت چند نفر از رفقای خود را بر پشتبام مسلمان آورد تا او را در حال ذبح گوسفند دیده و به نزد چنگیز برند پس چون چنگیز شرح این داستان شنید گفت این مرد مسلمان دستور مرا اجرا کرده زیرا کارش علنی نبوده ولی شما خلاف نموده و به خانه همسایه نگریستهاید پس فرمان داد سر آن مغول را جدا کنند، این فرمان اجرا شد.[12]
پینوشتها
[1] . عنوان الكلام فشارکی، ص ۵.
[2] . بحر الثالی، ص ۷۷.
[3] . المواعظ العددیه، ص ۹۹.
[4] . الدين في قصص، ج ۲، ص ۵۰.
[5] . گلستان سعدی.
[6] . گلستان سعدی.
[7] . زیرا اگر نصیحت کند، دنیایش به خطر میافتد.
[8] . لطائف الطوائف، ص۴۶.
[9] . اقتباس از یکی از سخنرانی های آقای فلسفیH.
[10] . المواعظ العددیه، ص ۱۲۵.
[11] . نهج البلاغه، حکمت ۴۱۹.
[12] . خزينة الجواهر، ص ۳۲۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی